گلستان شعر

ساخت وبلاگ
من سازم و آ و از ندارمگنجینه شدم راز ندارم قفلی زدند بردل زارمدل بسته شدم با ز ندارم گم گشته کلیدیم بدانینهیچ راه به قفل ساز ندارم مرغی شده ام بی پر و بالدر کنجم و ، پرواز ندارم من بلبلم فصل خزان استپژ مردم و آواز ندارم در حسرت یارم زمستاندر ازلت و دمساز ندارم امید دارم به وصا لشدر شو رم و طناز ندارم در ترفع چمن نغمه سرایمیا رم بر سد ناز ندارم صبح و سحرم شاخه بشاخهمی خو انم و غماز ندارم هرجا من بی گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : سازم,آوازندارم, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 212 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

ای که برایم همه ی جان توئیمن تن بیمارم و درمان توئی گر رخ زیبا ی تو را بنگرمدر نظرم چشم خماران توئی جان به لبم تا که ببینم توراهر نگهی حرف هزاران توئی باغم وپالیز ،پذیرای توغنچه ی گلزار گلستان توئی اشک شدم در دل ابر بهارگوش منم نغمه باران توئی توی چمن دل به امیدم ،بیابلبلی و مرغ غزل خوان توئی گشته هوائی دل دیوانه امبر،دل من لیلی دوران توئی هرچه نگاهم به جمال توبودچشم ترم .سروخرامان توئی گریه کنانم گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : برایم,توئی, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 221 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

ما زچشم خویش همه پنهان شدیمپشت دیواری که ساخته آن شدیم آ رزوی بسته را در ساک خویشجملگیمان پیر،این دوران شدیم راه گم کردیم و مبهوتیم هنوزدستها آ لوده و حر مان شدیم توی صحرای محبت هر طرفهرتلاشی بود ولی حیران شدیم روزگاری ما سر ی داشتیم به خودرفته از کف بی سر وسامان شدیم عشق ما ره توشه ای شد در مسیردر سفر گم گشته و بی جان شدیم ما اگر از آ سمان بگذ شته ایمبر زمین چون قطره ای باران شدیم ای صبا بر ما گذ گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : زچشم,خویش,پنهان,شدیم, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 230 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

یارب مرا یاری بدهدر عشقت دلداری بده مدهوش ازآن می آمدمیارب تو هوشیاری بده دل را بریدم از دلمبرخود گرفتاری بده من از خودم جامانده امدردیده بیداری بده لطف تو گشته بر منمعلمی به من جاری بده دست نیازم سوی توبرمن سزاواری بده این قصه بر من آمدهعیب را ستاری بده یارب زاندوهم رهاازاین گرفتاری بده ازآن هوس گشتم رهااین دل را عماری بده تا قدرتی دارم به تندر خدمتم یاری بده بربیک ازآن فضل وکرمیارب فراوا گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : یارب,یاری, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

شبی افتاد در آن قلعه گذارمتداعی شد برایم روز گارم چو آن ایام خوب نو جوانیبیامد پیش چشمم با نگارم عجب حال وهوائی بود آنروزنشستی زیر سایه در کنارم تواز آینده می گفتی برایممن از راه تلاش و کاروبارم نگاهت بود امید دروجودمتو بودی غنچه ای درنو بهارم به تو همچون نفس وابسته بودمتو رفتی ماندم واین حال زارم چو بود آن روز وصلت آرزویمکه این برده همه صبر وقرارم نمی شد باورم هرگز جدائیتورا یک شب ببینم در کنارم گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : افتاد,قلعه,گذارم, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

چرا شد جنگ و ویرانی کجای کار می لنگدبه خون افتاده انسانی کجای کار می لنگد توداری می کشید کس را به نام دین قرآنیکه او هست یک مسلمانی کجای کار می لنگد همه افتاده بر جانیم در این آشوب و رفتاریکدام را راست میدانی کجای کار می لنگد کمربندی زبمب بر دور خود بستی نفهمیدیشدی منکر به رحمانی کجای کار می لنگد تو خود را منفجر کردی ندارید هیچ ایمانیکه این است خوی حیوانی کجای کار می لنگد به خاک وخون کشیدی کودکان گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : ویرانی,کجای,لنگد, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

ای کاش به دگر باره زمان برگرددآن عشق وصفا دوباره از سر گردد بی تاب دلم به خانه ی ویرانهجارو،وتمیزبدست دلبرگردد یکبار دگر به کوچه های باریکآن حلقه وکوبه ها بر آن در گردد دربین تمام خانه های ویرانمن ذل بزنم که دیدگان تر گردد بر گوش و دلم دار صدا می آیدبرگشت به گذشته هامیسر گردد آن خفته بخاک بر، امیدست هنوزیک فاتحه و دعا برآن قبر گردد بیک مانده هنوز آرزوئی بر دلچون مرغ سحر به اشیان پرگردد محمد بیک + گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : دگرباره,زمان,برگردد, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 230 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

من مرغکی بی لانه امعاشق بسوی خانه ام پر می زنم بی درکجادنبال آن افسانه ام ماندم هنوز بر کوی اوگویند همه دیوانه ام گم کرده ای دارم به راهدنباله آن جانانه ام هر روزه بود این کارمنبر بام آن ویرانه ام بر شعله ات پر می کشمتو شمع ومن پروانه ام گه گاه که می بیند مرادر چشم او بیگانه ام در شاخه سار زندگیافسوس که رفت دٌردانه ام ای یار هنوزم منتظرازدست تو پیمانه ام برگردبه یکبار دگربرسوی دام ودانه ا گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : مرغکی,خانه, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 213 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

یاد آن خانه و آن بابای پیریاد آن دَستان وعشق بی نظیر خانه بود وهیچ اِمکانی نبوددرنداری چشم مادَر بود سیر در زمستانها بارانی عجیبیک کماچدون براُجاقی داشت شیر بهر پخت نان آفتابی نبودمادری میکرد یک چانه خمیر بچه هابودندگرسنه و غمینمی پخت مادر براشون یک فطیر از وجودش ماند آن عطرو شمیمقدر آن دانسته شد اما چه دیر بیک بگو شعری ازدوران پیشزان قدیم محضون ماندم دل اسیر محمد بیک + نوشته شده توسط محمد سلطانی گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : خانه,بابای, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 236 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05

روح وجانم شهرکرمان است هنوزدر،دل عالم نمایان است هنوز مهدعلم ودرس و،جودو معرفتشهرخواجو،وادیباناست هنوز درمیان لوط و صحراے کویردرجهان نامش هزاران است هنوز شهرماهان چون نگینے درکویردرشبانگه ماه تابان است هنوز مرقد،شاه نعمت الله ولیگوشه اے ازیادگاران است هنوز آسمان شب کویرش بے نظیرازستاره نورباران است هنوز هرمسافر که به کرمان مے رسدروح آن مشتاق ومیدان است هنوز مردمانش خون گرم ومهربانبازآغوشے به مهمان گلستان شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید

برچسب : وجانم,شهرکرمان,هنوز, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 196 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05