ما زچشم خویش همه پنهان شدیمپشت دیواری که ساخته آن شدیم
آ رزوی بسته را در ساک خویشجملگیمان پیر،این دوران شدیم
راه گم کردیم و مبهوتیم هنوزدستها آ لوده و حر مان شدیم
توی صحرای محبت هر طرفهرتلاشی بود ولی حیران شدیم
روزگاری ما سر ی داشتیم به خودرفته از کف بی سر وسامان شدیم
عشق ما ره توشه ای شد در مسیردر سفر گم گشته و بی جان شدیم
ما اگر از آ سمان بگذ شته ایمبر زمین چون قطره ای باران شدیم
ای صبا بر ما گذ گلستان شعر...
ادامه مطلبما را در سایت گلستان شعر دنبال می کنید
برچسب : زچشم,خویش,پنهان,شدیم, نویسنده : fnaghmeyekohsaran12 بازدید : 230 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:05