گلستان شعر

متن مرتبط با «وقتی که به نماز می ایستم» در سایت گلستان شعر نوشته شده است

ای که برایم همه جا ن توئی

  • ای که برایم همه ی جان توئیمن تن بیمارم و درمان توئی گر رخ زیبا ی تو را بنگرمدر نظرم چشم خماران توئی جان به لبم تا که ببینم توراهر نگهی حرف هزاران توئی باغم وپالیز ،پذیرای توغنچه ی گلزار گلستان توئی اشک شدم در دل ابر بهارگوش منم نغمه باران توئی توی چمن دل به امیدم ،بیابلبلی و مرغ غزل خوان توئی گشته هوائی دل دیوانه امبر،دل من لیلی دوران توئی هرچه نگاهم به جمال توبودچشم ترم .سروخرامان توئی گریه کنانم,برایم,توئی ...ادامه مطلب

  • چرا شد جنگ ویرانی کجای کار می لنگد

  • چرا شد جنگ و ویرانی کجای کار می لنگدبه خون افتاده انسانی کجای کار می لنگد توداری می کشید کس را به نام دین قرآنیکه او هست یک مسلمانی کجای کار می لنگد همه افتاده بر جانیم در این آشوب و رفتاریکدام را راست میدانی کجای کار می لنگد کمربندی زبمب بر دور خود بستی نفهمیدیشدی منکر به رحمانی کجای کار می لنگد تو خود را منفجر کردی ندارید هیچ ایمانیکه این است خوی حیوانی کجای کار می لنگد به خاک وخون کشیدی کودکان ,ویرانی,کجای,لنگد ...ادامه مطلب

  • ای کاس به دگرباره زمان برگردد

  • ای کاش به دگر باره زمان برگرددآن عشق وصفا دوباره از سر گردد بی تاب دلم به خانه ی ویرانهجارو،وتمیزبدست دلبرگردد یکبار دگر به کوچه های باریکآن حلقه وکوبه ها بر آن در گردد دربین تمام خانه های ویرانمن ذل بزنم که دیدگان تر گردد بر گوش و دلم دار صدا می آیدبرگشت به گذشته هامیسر گردد آن خفته بخاک بر، امیدست هنوزیک فاتحه و دعا برآن قبر گردد بیک مانده هنوز آرزوئی بر دلچون مرغ سحر به اشیان پرگردد محمد بیک +,دگرباره,زمان,برگردد ...ادامه مطلب

  • اگر که المثنی داشت جوانی

  • اگر که المثنی داشت جوانی بجای پیری و آن ناتوانی نمی شد رنج مادرها فراموش که کودک نزد بابا یش در آ غوش نمی خوابید آ ن مادر دلسوز بگیرد آ رام طفلش شب وروز پدر هر روز وشبها کار می کرد که طاهر لقمه‌ای آ ماده می کرد چه مادر پیر و بابا نا توان گشت بزرگ شد بچه ها دوران طی گشت مراقب بودند بر بچه‌ها شون نداشتند مشکلی آ ید براشون زیاد بردند پدر ومادران را ندیدند سختی و آ ن رنجها را نمی گردید فراموش روزگاران نمی بودش سرای سالمندان نصیحت با تو می گویم بکن گوش نکن هرگز عزیزت را فراموش نگهدارید پدر مادر عزیز ند که فرزندان شما را دور نریزند, ...ادامه مطلب

  • دلم میخواد بگم شعر ی برایت

  • دلم میخواد بگم شعر ی برایت کنم هر چی که دارم من فدایت تمام حرف ما در یک نگاه بود به قربان همه مهر و وفا یایت ز ایامی که می کردی صدایم شود جانم به قربان صدایت چه سازم که ندارم بیش ازاین کنم آ ن را فدای خاک پایت الهی سالها تو زنده باشی شب وروز توی فکرم از برایت همه عمرم گذشت در آ رزویم بزارم سر بروی شانه هایت چه داشتم آ رزوها ئی فراوان بگیری دستم و تو دستهایت تمام فکر وذکر م هست نامت رخی بنما خرابم از نگاهت تورا دارم بخاطر تو زمانه نکردی یاد من دارم شکایت بیا یک بار دیگر در بر من بشین که حرفها دارم برایت هرآنچه بیک میگوید برایت که باشد کاسه چشمم سرایت  ,دلم میخواد بگم,دلم میخواد بگم پاشایی,دلم میخواد بهت بگم ...ادامه مطلب

  • عمریست که من طالب دیدار توام

  • عمریست که من طالب دیدار توام هردم همه جا در پی رخسار توام ای یار بنما منزل و معوای تو کو در قسمت روزی همه سر بار توام دردیست بدلم طبیب نمی یابم من دردم را شفا بده که بیمار توام ای حجت حق صاحب گیتی نظری دستم را بگیر که من گرفتار توام هر جمعه و هر جا که شود ندبه بپا شیدا دلم است به مدح گفتار توام در گفتن اگر بیک لیاقت دارد لطفی بنما که همه اشعار توام,عمریست که من علی علی میگویم ...ادامه مطلب

  • زوقتی که به کرمان بار کردم

  • زوقتی که به کرمان بار کردم سفر از پیش آن دلدار کردم خیال داشتم که روزی باز گردم  نگفتم حدفم و انکار کرم دلم میخواست که در پیشت بمانم نیت را توی این افکار کردم به هر روزی که از عمرم گذر کرد پشیمان گشته‌ام این کار کردم حالا که راه باز گشتی نمانده سخن بر گفتن اشعار کردم تمام گفته هایم از وجود است ازآن دلتنگیا ست اقرار کردم نوشتم شعر ها با اشک دیده برای دیدنت هر کار کردم بگو ای بیک ازآن وقت کوچت درآن روز آ خرین دیدار کردم  ,وقتی که به تو رسیدم هنوزم,وقتی که به تو رسیدم,وقتی که به نماز می ایستم ...ادامه مطلب

  • سلامی گرم

  • سلامی به گرمی نفس برشما سلامی به مردان بی ادعا سلامی به آن قهه قهه خندها سلامی به چشمان و آن دیده ها سلامی به پاکی آن قلبها سلامی به تو هر که دارد وفا سلامی به دوران سرزندگی سلامی به آن عشق و فرخندگی سلامی به نفسها ودل دادگی سلامی به آن بچه گی ها و آن سادگی سلامی به پاکی جوانی به آ زادگی سلامی به یاران به دوران آ بادگی سلامی به پیری به روزهای افتادگی سلامی به شعر وبه نغمه به خوانندگی,سلامی گرم,سلامی گرم و عاشقانه,سلامی گرم از ایران ...ادامه مطلب

  • دیشب به گذشته ها سفر می کردم

  • دیشب به گذشته ها سفر می کردم در کوی و محله ها گذر می کردم دیدم همه رآ با شور ونشاط بر تک تک چهره ها نظر می کردم مسرور شده بودم از دیدن یار هر لحظه و دم خدا را شکر می کردم در صحبت یاران صفای دل بود از گفته ی بیگانه هزر می کردم آ ندم که به کوچه ها دویدیم با هم من هلهله و دادو هوار می کردم آ ن لحظه که دوستان کنارم بودند از شور و شعف تاج بسر می کردم در آن سفر زمان رسید م جائی گل حلقه بگردن نگار می کردم از کودکیم جدا نمی گردی بیک با تیر نگاه تورا شکار می کردم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها