گلستان شعر

متن مرتبط با «خانه» در سایت گلستان شعر نوشته شده است

من مرغکی بی خانه ام

  • من مرغکی بی لانه امعاشق بسوی خانه ام پر می زنم بی درکجادنبال آن افسانه ام ماندم هنوز بر کوی اوگویند همه دیوانه ام گم کرده ای دارم به راهدنباله آن جانانه ام هر روزه بود این کارمنبر بام آن ویرانه ام بر شعله ات پر می کشمتو شمع ومن پروانه ام گه گاه که می بیند مرادر چشم او بیگانه ام در شاخه سار زندگیافسوس که رفت دٌردانه ام ای یار هنوزم منتظرازدست تو پیمانه ام برگردبه یکبار دگربرسوی دام ودانه ا,مرغکی,خانه ...ادامه مطلب

  • یاد آن خانه و آن بابای پیر

  • یاد آن خانه و آن بابای پیریاد آن دَستان وعشق بی نظیر خانه بود وهیچ اِمکانی نبوددرنداری چشم مادَر بود سیر در زمستانها بارانی عجیبیک کماچدون براُجاقی داشت شیر بهر پخت نان آفتابی نبودمادری میکرد یک چانه خمیر بچه هابودندگرسنه و غمینمی پخت مادر براشون یک فطیر از وجودش ماند آن عطرو شمیمقدر آن دانسته شد اما چه دیر بیک بگو شعری ازدوران پیشزان قدیم محضون ماندم دل اسیر محمد بیک + نوشته شده توسط محمد سلطانی,خانه,بابای ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها